ساريناسارينا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

سارینا

تراشه هاي الماس 2

اين روزها البته با كمي تاخير سارينا جون دختر گلمون كتاب تراشه هاي الماس 2 رو هم تموم كرد . از امروز ( دوشنبه 7 ارديبهشت) كتاب سوم رو با سارينا جون كار مي كنيم . به اميد روزي كه دختر جوني در  همه مراحل موفق باشه.
8 ارديبهشت 1394

تعطيلات نوروز 94

امامزاده سيد علي امامزاده صورت بانو امامزاده حاجي حاضر سارينا با علي كوچولو ( پسر عمه) بابايي به همراه محمدرضا(پسر عمه) و محمدعلي(پسر عمو) باغ بانوان در نجف آباد باغ بانوان در نجف آباد باغ بانوان در نجف آباد سي و سه پل اصفهان(روز چهارم عيد94) سي و سه پل اصفهان(روز چهارم عيد94) سي و سه پل اصفهان(روز چهارم عيد94) سي و سه پل اصفهان(روز چهارم عيد94) چهلستون اصفهان(روز چهارم عيد94) چهلستون اصفهان(روز چهارم عيد94) چهلستون اصفهان(روز چهارم عيد94) چهلستون اصفهان(روز چهارم عيد94) نقش جهان اصفهان...
16 فروردين 1394

شعرهاي جديد سارينا جون

شعرهاي جدیدی که این روزها سارینا جون یاد گرفته:   مژده،مژده          آي مژده مژده مژده            دوباره بهمن شده                  شكر  خدا چشم ما                                                        دوباره روشن شده                               &nbs...
8 اسفند 1393

نمايش كوله پشتي سخنگو

چندوقتي بود كه سارينا جون به كمك مربيهاي مهدش يه نمايش با عنوان كوله پشتي سخنگو رو براي اجرا تمرين مي كردند تا در ايام دهه فجر اونو اجرا كنند نمايش خيلي جالبي بود كه محتواي اون بچه ها رو به سوي همكاري هدايت مي كرد سارينا جون ما ،نقش پنبه رو توي نمايش داشت. نمايش دختر گلم روز شنبه 18 بهمن ماه سال 93 اجرا شد .       ...
18 بهمن 1393

همايش پياده روي خانوادگي

امروز روز جمعه 17 بهمن ماه سال 93 ،همايش پياده روي خانوادگي برگزار شد سارينا جون با بابايي و ماماني و زهرا جون، دايي محمد و بابا حاجي و .... همگي توي اين همايش شركت كرديم . سارينا جون هم صبح زود بيدار شد و با خوشحالي توي اين همايش شركت كرد . حدود ساعت 7/30 صبح از خونه راه افتاديم و نزديك ساعت 8/30 به محل برگزاري رسيديم . كلي هم اونجا معطل شديم تا قرعه كشي رو انجام دادند . سارينا خانم همش مي گفت پس كي تبلت من رو بهم ميدن تا يه عالمه بازي روش نصب كنم! ولي متاسفانه اسمش تو قرعه كشي در نيومد.     ...
18 بهمن 1393

اشعار مهد سارينا

 اين يه سالي كه سارينا جون رو توي مهد گذاشتم چيزهاي زيادي مثل شعرههاي قشنگ، داستانهاي زيبا، قرآن ، نقاشي، نمايش ، سرود و كاردستي و .... ياد گرفته  اي زنبور طلايي اي زنبور طلايي/ نيش مي زني بلايي پاشو پاشو بهاره/ گل اومده دوباره  برو به باغ و صحرا /شيره بگير از گلها ازشيره ها برامون/ عسل بساز فراوون پليس شهر پليس شهر چه مهربونه/بچه ها رو دوست داره تو شهرمون مي گرده/پياده و سواره  تفنگي برمي داره/به جنگ دزدا مي ره هر كي خلاف مي كنه/پليس اونو مي گيره مامان جونم یه مامان دارم  مثل فرشته/  رو برگ گلا  اسمش نو...
16 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارینا می باشد