شيطنت سارگل
امروز عصر سه شنبه 9 خرداد با خاله و بابايي بيرون رفته بوديم خاله برا جهازش مبل مي خواست انتخاب كنه تو مبل فروشيها كه كلي شيطنت كردي دختر گلم دور مي زدي و مي رفتي رو مبلها مي نشستي موقعي كه داشتيم بر مي گشتيم بغلم نشسته بودي معمولا" نميذاري شيشه سمت خودتون رو پايين بكشيم ديدم يهو شيشه رو پايين دادي و فرز كفشتو از پات درآوردي و انداختي پايين و من هاج و واجج مونده بودم كه چكار كردي ماشين هم كلي جلو رفته بود بابايي مجبور شد ماشين رو پارك كنه و خودش يه مسيريو پياده برگرده تا كفشتو بياره هنوز كفشت نرسيده بود كه گل سراتو درآورديو فرز انداختي تو كانال آبي كه كنار ماشين بود خلاصه اون روز هم از دست كارهات كلافه بوديم و هم كلي خنديديم خودت هم با ما مي خنديدي ، شيطون كوچولوي ماماني !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی